من به شکل مبتذلی به کتابهای بررسی و تحلیل ادبیات معاصر علاقهمند هستم. یادم هست یک بار «گونههای نوآوری در شعر معاصر» از «کاووس حسنلی» را که کتابی ۵۱۲ صفحهای بود از کتابخانهٔ دانشگاه کلمبیا گرفتم و طی یک شبانهروز تمامش کردم! شاید بیشتر به این خاطر که وسط توضیحات کتاب، شعرهای خوب و نکات ظریفی نوشته شدهاند که به صورت عادی به آن توجه ندارمو شایدتر هنوز در طمع خام دوران نوجوانی که روزی قرار است شاعر مهمی بشوم ماندهام و بالأخره شاعر مهم باید از ادبیات همروزگارش مطلع باشد. این کتاب مجموعهٔ سه گفتار از شفیعی کدکنی است که در اواخر دههٔ چهل و اواسط دههٔ پنجاه شمسی نوشته است (یا بهتر بگویم، دانشجویانش برایش نوشتاندهاند). برای کسانی که میخواهند به شکلی فشرده با فضای شعر معاصر آشنا شوند، بدانند چه شد که از سبک هندی به دورهٔ بازگشت و از آن به مشروطه و بعدش به شعر نو رسیدیم، چرا نیما یوشیج اینقدر تأثیرگذار بود ولی مثلاً محمدتقی بهار راه به جایی نبرد، و از این جور مسائل، کتاب خوبی است. کمافیالسابق شفیعی کدکنی هیچ وقعی به شعر سپید نمینهد و تنها ستایشی گذرا به شعرهای سپید شاملو میکند. ضعف مهمی این کتاب دارد و آن نبود ارجاعت دقیق است. یعنی شعری یا مطلبی آمده است و بعضی جاها معلوم نیست از چه کتابی یا حتی چه شاعری است. پینوشت: یکدفعه یاد چیزی افتادم. آخر اول دبیرستان بر اساس نمرات درسی، ارزیابی آمده بود برای هر دانشآموز که چه رشتهای برایش مناسبتر است. دقیق یادم نیست ولی به گمانم نمرهٔ علوم انسانیام ۹۱ بود و ریاضی ۹۰ و تجربی خیلی پایینتر (به خاطر نمرهٔ درخشانم در زیستشناسی که در حد قبول شدن ساده بود). خیلی شک داشتم که بروم ادبیات با آن که ریاضی را هم دوست داشتم. از هر که پرسی, ...ادامه مطلب
ساده با تو حرف میزنممثل آب با درختمثل نور با گیاهمثل شبنوردِ خستهایبا نگاه ماه ساده با تو حرف میزنمناگهان مرا چرا چنینبه ناکجا کشاندهاند؟!کیست اینکه خیره مانده اینچنینمات و مضطرب در نگاهِ من؟ من؟ نه، این، نه من نه، نیستم! این غریب!این غریبهٔ شکسته!کیستم؟ مادرم کجاست؟من کلاس چندمم؟دفترمکتاب فارسیجزوههای خط من کجاست؟ من چرا چنین هراسناک و مضطرب...؟من که در کلاسجزو بچههای خوب بودهامساکن و صبورمن همیشه گوش دادهامدفتر مرا نگاه کنبارها و بارهابیغلط نوشتهام:"آب""آذر""آفتاب"مشقهای من مرتب استموی سر و ناخنم.... پس چرا چنین؟ این غریباین غریبهدر حصار قاب آینهاینکه شانه میکشد به موی خویشکیست؟ شانه؟!من کلاس چندمم؟ ساده با تو حرف میزنمآن همه نگاه مهربانآن همه درخت وپرسه وپرندهآن همه ستاره وسلامآن همه پریدن ورسیدن ومیان موجی از ستاره پر زدنآن خدا و شبخوابهای پرنیانی بهارآفتاب صبح ِ پشت بامعطر باغچهنردبان و از میان شاخههاتا کنار ِ حوض ِ سبز خانه آمدنباز هم به ماهیان ِ سرخ سر زدن ناگهان چرا چنین؟!این همه شبان تاربیستارهبیپرندهبیبهار این چقدر بیشمارــ شاخههای آهنینــ که قد کشیدهاندــ روبهروی من&n, ...ادامه مطلب
این کتاب را «مرتضی کیا» از روی نوشتههای محمدرضا حکیمی گرد آورده است. مضمون همانی است که عنوان کتاب میگوید. احادیثی در باب فقر و عدالت در جامعهٔ اسلامی با ترجمههای تأویلی و آزاد. این کتاب خیلی اخباری است و انقلابی. اخباری از آن جهت است که بدون توضیح و تفصیل احادیثی را که میدانیم در باب عدالت بازمیگوید بیآن که در مورد بافت اجتماعی و تاریخی هر حدیث توضیحی دهد. و انقلابی است به آن خاطر که احادیث صریحتر را در اولویت گذاشته است. مشکل اصلی من با این کتاب آن است که شعاری است، روی زمین نیست و انگار متوجه فرآیندهای تاریخی و اجتماعی جهان امروز نیست. به همین خاطر این حرفها متأسفانه به همان قشنگی که هستند در کتاب جا خوش میکند و در زندگی جاری جای خالیای را پر نمیکند. کتاب را نیمه رها کردم. ۰۱/۱۰/۰۴ ۲ ۰ محمدصادق رسولی بخوانید, ...ادامه مطلب
محمدرضا کاتب بعد از رمان «هیس» سبک خاصی را در داستاننویسی برای خود به اثبات رساند و از آن موقع در همین سبک قلم زده است. شاید به یک معنا این سبک از داستاننویسی در ردهٔ داستانهای پستمدرن بگنجد، شای, ...ادامه مطلب
«… همهٔ عمر «بینام» بودم: سالها در آرزوی داشتن یک نام جنگیده بودم. و وقتی به آن نام دیگر احتیاجی نداشتم، یک روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم توی آیینه «نامکنندهٔ» بزرگی مقابلم ایستاده. نامکنندهای که خودش هنوز نامی نداشت، و فقط زادِ پدرش بود. نامکنندهٔ بینامی که نامش چنان وحشتی توی دلها میانداخت که قابل باور حتی برای خودش نبود.» جملات بالا آغاز «بی, ...ادامه مطلب
یادم نیست در کدام کتاب، احتمالاً در یکی از کتابهای مربوط به نقد تمدن غرب از اصغر طاهرزاده، به این مضمون نوشته شده بود که انسان نمونه در جهانِ سنت به فکر تغییر خویش بود ولی انسان نمونه در جهان امروز به دنبال تغییر جهان پیرامونش است. انسان نمونه در سنت به فکر مجاهده و مراقبه و ریاضت نفس بود و انسان نمونه در دنیای نو به دنبال ساختن پل و هواپیما و بسط فناوری , ...ادامه مطلب
این کتاب مجموعهای از درسگفتارها به علاوهٔ چند مقالهٔ ترجمهای از دیگران و چند مقالهٔ پراکنده از خود نویسنده است. در این کتاب، مانند «صور خیال در شعر فارسی»، همچنان نویسنده بر نگاه قالبی بر ادبیات میتازد (۱-۲)، اما به جد معتقد است که نگاه صورتگرایانه راهگشای نقد ادبی است و البته ریشه در گذشتهٔ ادبی ما نیز دارد (۳) و حتی بعضی از حرفهایش در کتاب «صور خیال...» را پس میگیرد (۴). گرچه او معتقد است که نباید در مسألهٔ صورتگرایی دچار افراط شد (۵) اما در جای جای کتاب حرفهایش حاکی از آن است که به صورت (فرم) اصالت میدهد (۶-۱۱). در ادامه، به بررسی ابعاد مختلف صورتگرایی میپردازد و بیشتر از همه در مورد تأثیر شگرف آشناییزدایی صحبت میکند (۱۲-۱۴) و حتی اعتقاد دارد که شعرهای بدی که ماندگار شدند حتماً نحوی از آشناییزدایی در خود داشتهاند (۱۵). بخش دیگری از درسگفتارها در مورد «وجه غالب» در نظریهٔ صورتگراست. سپس در مورد پیام و نظام شعر صحبت میکند و با مثال آوردن از دوگانهٔ فروغ و شاملو (۱۶) به این نکته تأکید میکند که نوع خاص زبان شعر (این که مثلاً روزآمد باشد) لزوماً دلیل خوب بودن یا نبودن اثر ادبی نیست. مثلاً، به اعتقاد او شعر بهار نمونهٔ خوبی از شعر سترگ است که با وجود زبان کهن، از شعریت بالایی برخوردار است. او در مورد نیما این نظر را دارد که نیما شعر از پیچیدگی بیهودهٔ دوران قبل خود, ...ادامه مطلب
در سیاههٔ صدتایی رمان فارسیِ رضا امیرخانی، اکثر رمانها خارجی هستند و اندکی ایرانی. بین ایرانیها بیشتر اسمها برای عموم (حتی کتابنخوانها) آشنایند: محمود دولتآبادی، مصطفی مستور و سیمین دانشور. در این میان رمان «پستی» از «محمدرضا کاتب» هم هست و توضیح جلویش که از «هیس بهتر است». من رمان پستی را شاید زود و بد خواندم. زود چون که وقتی خواندمش که حتی آن زمان تعداد خواندهشدههای کلاسیکم به بیست عنوان نمیرسید. بد چون فکر میکردم رمان پستمدرن با واقعیت سیال را میشود به صورت تکهپاره در راه و توی شلوغی مترو خواند. این بار خواستم رمان «هیس» را با دقت بخوانم؛ بالاخره کتابی بود که جایزهٔ ویژهٔ منتقدان را برده بود. البته پیچیدگی این داستان طوری نبود که دقت زیاد راه به جایی ببرد. اول از همه دو چیز در کنار هم در این کتاب هستند که از یک طرف جاذبه دارد که بخوانی و از طرفی دافعه دارد که نخوانی. جاذبهاش قلم سلیس نویسنده است و دافعهاش عنوانها و نوع رسمالخط. عنوان کامل کتاب این چنین است: «هیس: -مائده؟ -وصف؟ تجلی؟» فصلهای کتابهای هم به همین شکل عجیبند. مثلاً فصل اول کتاب: «حکایت سفر و شبانهٔ یکم: حکایت سفر: تجلی: قدمگاه: خانهٔ آرامش» و یا فصل دوم کتاب: «حکایت سفر و شبانهٔ دوم: شبانهٔ دوم: مائده: زروان: خنجر و شمایل.» اما این نامفهومی دیری نمیپاید که میفهمی که نویسنده با یک شبکهٔ مفهوم, ...ادامه مطلب