در سیاههٔ صدتایی رمان فارسیِ رضا امیرخانی، اکثر رمانها خارجی هستند و اندکی ایرانی. بین ایرانیها بیشتر اسمها برای عموم (حتی کتابنخوانها) آشنایند: محمود دولتآبادی، مصطفی مستور و سیمین دانشور. در این میان رمان «پستی» از «محمدرضا کاتب» هم هست و توضیح جلویش که از «هیس بهتر است». من رمان پستی را شاید زود و بد خواندم. زود چون که وقتی خواندمش که حتی آن زمان تعداد خواندهشدههای کلاسیکم به بیست عنوان نمیرسید. بد چون فکر میکردم رمان پستمدرن با واقعیت سیال را میشود به صورت تکهپاره در راه و توی شلوغی مترو خواند. این بار خواستم رمان «هیس» را با دقت بخوانم؛ بالاخره کتابی بود که جایزهٔ ویژهٔ منتقدان را برده بود. البته پیچیدگی این داستان طوری نبود که دقت زیاد راه به جایی ببرد. اول از همه دو چیز در کنار هم در این کتاب هستند که از یک طرف جاذبه دارد که بخوانی و از طرفی دافعه دارد که نخوانی. جاذبهاش قلم سلیس نویسنده است و دافعهاش عنوانها و نوع رسمالخط. عنوان کامل کتاب این چنین است: «هیس: -مائده؟ -وصف؟ تجلی؟» فصلهای کتابهای هم به همین شکل عجیبند. مثلاً فصل اول کتاب: «حکایت سفر و شبانهٔ یکم: حکایت سفر: تجلی: قدمگاه: خانهٔ آرامش» و یا فصل دوم کتاب: «حکایت سفر و شبانهٔ دوم: شبانهٔ دوم: مائده: زروان: خنجر و شمایل.» اما این نامفهومی دیری نمیپاید که میفهمی که نویسنده با یک شبکهٔ مفهومی نسبتاً پیچیده خودش را کنار کشیده و کار را داده دست خواننده که داستان را بخواند:
«و بدی اسرار در این است که خیلی از آنها را اگر همین طور صاف بگویی مطلب از دست میرود. فقط باید به آن اشاره کرد و رفت. شنونده باید عاقل باشد احتیاجی به عقل گوینده نیست.» (ضمیمه- ص ۲۸۶ - آخرین جملهٔ کتاب).
(ادامهٔ مطلب ممکن است باعث لو رفتن بخشی از داستان بشود)
ادامه مطلب سیاهمشق ۴۳...
ما را در سایت سیاهمشق ۴۳ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 13:02